پارک گردی.....
پسری جمعه هوا خیلی خیلی خوب بودف مثل یک روز بهاری. برای همین با بابا مجید شما را بردیم پارک تا بازی کنی: از اینا سوار شدی که بیمزه بود و دوست نداشتی. رفتی سراغ سرسره که عاشقش شدی خودت تنهایی از پله های سرسره بالا میری ولی هنوز نمیتونی تنهایی الاکلنگ سوار بشی: وسطش تشنتم میشد و آب میخوردی به این وسایل ورزشی هم به چشم اسباب بازی نگاه میکردی: بدت نمی اومد از اینطرفی هم بری بالا کیان بریم؟ باشه! ...
نویسنده :
مهسا
16:56